کوچه‌های باریک بافتِ قدیمِ بوشهر یادآور معماری بی‌‎نظیرِ دوران صفویه و قاجار است. می‌گویند کوچه‌ها را به آن منظور باریک ساختند تا جریان هوای گرم در هنگام عبور از آن‌ها کمی خنک شود. امروز در کوچه‌های بافت قدیم زندگی به نوعی دیگر جریان دارد. کافه‌های به جا مانده از آن دوران که امروز میزبان مردم بوشهر هستند، شور و زندگی را متجلی می‌کنند. «کافه حاج رییس» در این میان نامی آشناست. حاج رییس فراتر از یک کافه، محلی برای گفت‌وگو و نشستِ دانشجویان و اهالی فرهنگ و هنر است. کافه-کوچه حاج رییس از زمان بازگشایی هویتِ قدیم خود را ترک گفته و این روزها متناسب با تغییر مشتریان‌اش هویتی جدید پیدا کرده است. دانشجویان پای ثابت آن‌جا هستند. اهالی فرهنگ و هنر با لباس های آوانگاردشان بعضا آن‌جا را به سالن مُد بدل می‌کنند! از گفت‌وگوهای روزمره تا بحث‌های سیاسی و اجتماعی در حاج رییس جریان دارد. مشتریان حاج رییس با تمام کثرت‌شان در نکاتی وحدت دارند. نوشیدن چای، شنیدن موسیقی و گفت‌وگو تا پاسی از شب ازجمله اموری هستند که انسان‌های حاج رییس را به یکدیگر پیوند می‌دهند. حاج رییس حامل غریزه زندگی است و ریشه در نشاط و شادی دارد. احیاگر سنت‌های قدیمی بوشهر است اما با رویکردی مدرن. حاج رییس برابری‌‎طلب است و زنان و مردان در آن‌جا تفاوتی ندارند، حاج رییس در این سال‌ها، نمادی از آن چیزی است که ما نیاز داریم؛ اگرچه دیوارها و کرسی‌هایش سنتی و مربوط به گذشته های دورند اما مشتریان‌اش به آن هویتی تازه بخشیده‌اند. هویتی مدرن برآمده از پذیرشِ دیگری، برابری و دیالوگ.
مکان دیگری که هویتی خاص در بوشهر داشته اما متأسفانه امروز از بین رفته «تُل عاشقون» است. این روزها اگر بخواهیم درباره تُل عاشقون بیشتر بدانیم باید به سراغ نویسندگان بوشهری و خاطرات پیرمردان برویم. تُل عاشقون در کنار فانوس دریایی بوشهر محلی برای دیدار زوج‌های عاشق بوده است. برای هر مسافرِ کشتی، فانوس دریایی نمادی از آرامش و رسیدن به مقصد دارد. شاید براساس تصادف، شاید هم از روی قصد زوج‌های عاشقِ بوشهری در گذشته چنین مکانی را برای قرارهای عاشقانه خود انتخاب کرده بودند. چراکه معنای عشق چیزی جز این نبوده است. آرامش خاطر و رسیدن به مقصد. نکته مهم‍تر اما گره خوردن یک مکان با پدیده‌ای همچون عشق است. شاید از این راه بتوان گریزی به زندگی روزمره مردمان این بندر زد و اهمیت عشق را در میان‌شان بررسی کرد. به‌نظر می‌رسد عشق آن‌چنان برایشان مهم بوده که برای آن مکانی با هویت منحصربه‌فرد ساخته‌اند. «آلن بَدیو»، نومارکسیستِ فرانسوی می‌گوید عشق تجربه‌ای است که به موجب آن نوعی حقیقت ساخته می‌شود. تجربه‌ای در خصوص «دو» بودن و نه «یک» بودن. به این معنا که می‌‎توانیم دنیا را جز از طریق نگاهی انفرادی تجربه کنیم و با آن مواجه شویم. به گمان من عشق برای مردمان این سرزمین همین ساختن حقیقت بوده است. هر چند آن‌ها بَدیو را نمی‌شناختند و نظراتش را نخوانده بودند اما اهمیت حقیقت و عشق را دریافته بودند. مکانی برای عشق ساخته بودند که بوی آرامشِ خاطر می‌داد.
در نبودِ تُل عاشقون، قرارهای عاشقانه این روزها مانند دیگر شهرها در کافه‌ها و مکان‌های عمومی برقرار است. شاید با مدرن‌شدنِ همه امور، عشق هم در این شهر مدرن شده و رنگ و بوی سنتیِ خود را از دست داده باشد.
عشق دیگر مکان خاصی ندارد و اسیر همه آن چیزهایی است که این روزها زندگی را سخت کرده است.
اما با این حال مکان‌ها و انسان‌ها همچنان در رابطه‌ای دیالکتیک باهم سیر می‌کنند. بر هم اثر می‌گذارند و از هم تأثیر می‌پذیرند. یکدیگر را بازتعریف کرده و معنای جدید می‌بخشند. شاید در آینده‌ای نه‌چندان دور مردمان بوشهر به مکانی جدید هویتی از جنس عشق ببخشند و آن جا را به تُل عاشقونِ جدید بدل کنند!