چرا آنگاه، چرا کافه؟
نمی‌خواهم به‌سیاق سرمقاله‌های بسیاری که خوانده نمی‌شوند قلمبه‌سلمبه بنویسم، اگر آنگاه در دست شماست، یعنی از مصائب و مشکلات انتشار نخستین شماره جان سالم به‌در برده‌ایم. کوتاه‌ سخن، در روزگاری که نشریات کاغذی کم‌رونق شده‌اند و پیرانِ کارآزموده جوانِ خام را به هزار دلیل از این راه برحذر می‌دارند، یک لیلی کافی بود تا مجنون باشیم.
آنگاه مجله‌ای است که خود را در قفسه‌های کتابخانه می‌بیند و فکر می‌کند قرار است آرشیو شود؛ دوماهنامه‌ای که رسالتی میان مجله و کتاب برای خود قائل است؛ می‌خواهد تجربه و دانش گذشتگانی چون کتاب هفته، اندیشه و هنر و … را در راهی نو به‌کار بندد و اثبات کند که «خواستن، توانستن است» و هنوز مجله‌ی خوب خواننده دارد.
قصد ما این است که در هر شماره به موضوعی خاص بپردازیم و یک موضوع را از منظرهای گوناگون نظاره کنیم؛ نخستین شماره‌ی آنگاه به «کافه و کافه‌نشینی» و شماره‌های آینده به «کانون پرورش فکری»، «پیکان»، «لاله‌زار» و «دماوند» اختصاص دارد؛ موضوع‌هایی که به گذشته تعلق دارند، اما اثرشان تا امروز هست و بر خاطره‌هایمان سایه انداخته‌اند. قصد ما این است که از زاویه‌‌ای متفاوت به پدیده‌ها نگاه کنیم.

چرا کافه؟ چرا کافه‌نشینی؟
کافه، قهوه‌خانه یا هر پاتوق دیگری، محلی برای ارتباط است و شاید نوشیدن یک فنجان چای یا قهوه فقط بهانه‌‌اش باشد. ارتباط‌هایی با کیفیت‌های متفاوت و روایت‌های گوناگون از حرف‌ها و بحث‌ها و جدل‌ها و کتاب‌خواندن‌ها. این‌ها را باید از صندلی‌های لهستانی کافه نادری پرسید، از نیمکت‌های کافه شوکا، صندلی‌های فلزی آش‌فروشی نیکوصفت، تخت‌های مفروش درکه و دربند‌، پله‌های سنگی دانشکده‌ی هنرهای زیبا و دانشکده‌ی حقوق و بسیاری مکان‌های دیگر. این‌ها بیش از هر مکانی آدم‌ها را با ترس‌ها و دلهره‌ها و امیدهایشان دیده‌اند، آنگاه روایتی از کافه‌ها و صندلی‌هاست.