هر جا که انسان ها از راه سخن و عمل با هم به سر می برند فضایی برای نمود به وجود می آید و بنابراین سابق و مقدم بر هر گونه تاسیس رسمی،این فضاها اشکال گونا گونی از حیطه عمومی را سازمان می بخشند.هر جا که مردم گرد هم می آیند فضاهای بالقوه ای شکل می گیرد.اما فقط بالقوه و کافه ها فضاهای گردهمایی برای نمود هستند.به قول هانا آرنت حیطه عمومی فضایی درون جهان است که انسان ها برای آن که اصلا نمود پیدا کنند به آن نیاز دارند،بیش از کار دست یا زحمت بدن این فضاها کار انسان است.

کافه ها دقیقا از رمق افتادن این فضاهای نمود و حیطه های عمومی را به تعویق می اندازد و از پژمردن حس مشترک با هم بودن جلوگیری می کند.جدای از منظر “فضا”،کافه و کافه نشینی از یک سو نیز ذیل بحث “اوقات فراغت” نیز قابل تحلیل و تبیین است.کافه به فرانسوی (cafe)، مکانی است که در آن نوشیدنی و غذاهای سبک ارائه می شود که در ایران بالغ بر یک قرن به همزیستی خود با قهوه خانه ادامه داده است. در میان طبقات و اقشار دوران مدرن از دهقان، کارگر، پیشه ور، طبقه متوسط جدید گرفته تا سرمایه دار، مکان عمومی به منظور گذران ایام فراغت متناسب با موقعیت طبقات یا قشربندی اجتماعی مورد تقاضا بوده است. همه مکان های عمومی که در این دوره پا به عرصه ظهور می گذارند و مشخصا در قانون برآمده از انقلاب مشروطه از آن تحت همین عنوان نام برده می شود، مانند هتل، سینما، تئاتر، کافه، قهوه خانه و رستوران به نوعی وارداتی است و این انتظار می رود که تا حدودی حامل فرهنگ سرزمین مبداء باشند. اما کافه، صرف نظر از بار اجتماعی این واژه که می توان آن را به قهوه خانه(coffee house)هم ترجمه کرد، محل مراجعه طبقات متوسط جدید به ویژه در تاثیرپذیری بیشتر از فرهنگ اروپایی بود. حضور زنان در کافه وجه بارز آن در تفکیک از قهوه خانه به حساب می آید، که این حضور در دهه گذشته چنان چشمگیر و پررنگ بود که شاید با کمتر مکان عمومی دیگری به لحاظ تراکم قابل مقایسه باشد. در مدیریت و اداره کافه ها از قدیم در کنار ایرانی ها، مهاجران غیرایرانی از جمله لهستانی ها، یونانی ها، قفقازی ها، روس های سفید و… فعال بودند یا در کنار مسلمانان، اقلیت های مذهبی به ویژه ارامنه نقش ویژه ای ایفا کرده اند.

کافه

کافه ها بستر خاطرات جمعی و گرم ما از تجربه شهرنشینی ست که این فضاها را همواره با نوعی حس خلوت گزینی یا گردهمایی در حیطه عمومی می توان معنا کرد.خلوتی در حضور همه یا با هم بودن در غیاب آن دیگری که ما نمی خواهیم.

مکانی که در آن قرار میگیریم جغرافیای حسی ما را تحت تاثیر قرار می دهد به همین دلیل است که ما با توجه به این حال و هوا کافه ها را انتخاب می کنیم.گاهی یک جا نشین کافه ای می شویم و گاهی بسته به روحیه مان در شهر به دنبال آن مکان معهود می گردیم تا در آن آرام گیریم.کافه ها دقیقا در عین رسمیت قانونی و شهری در شرایط مختلفت سیاسی می توانند فضاهای فراقانونی خود را ایجاد کنند و این بیشتر در حس و حال کافه نشینی ست که قابل تعریف است.

جمعیتی چنین نزدیک به هم،چنین نشسته ،تنگاتنگ و چنان دور،بی هیچ شباهتی گاهی.اما طبقه محروم شهری همان ها که زیر خط فقر به سر می برند این جا هم از امری اجتماعی به نام کافه نشینی سهمی ندارند.سهم قهوه خانه ها را هم حتی کمتر اختصاص می دهند به خود تا برای تجربه کنار هم نشینی فضا داشته باشند.به نظر می رسد در رویکردهای اجتماعی ایجاد فضاهای کافه نشینی در تعدیل لمپنیسم و در تعادل رفتار اجتماعی فرا جنسی تاثیر مستقیم دارد.تاثیری بی ادعا اما پایدار.

بردن فرهنگ کافه نشینی در همه جای شهر با تنوع فضا و حس و حال مناسب به سلامت روانی – اجتماعی شهر کمک می کند.در خیابان که ریتم عبور ما و تجربه ما از با هم بودن تند است و شتاب ما را گاهی به تنه زدن یا حتی آزار هم می کشاند،کافه ها مجال درنگ ما در حسن همجواری ست.یاد گرفتن احترام به حضور دیگری ست و تحمل آداب متفاوت.

حتی کافه های سیار که به تازگی در شهر با آن مواجه شده ایم سویه تازه ای از رفتار اجتماعی ما شده که می تواند جدای از دلپذیری و خوشآیندی ایجاد همین درنگ و ماندن کنار هم ، ما را به آموختن تعادل در عبور از هم به جای بی توجهی یا آزار دعوت کند.

کافه ها امکان تجربه اجتماعی دیگرگونه ماست که با تحلیل دقیق و شناخت سویه های متنوع و متفاوتش ما را به عمق ظرفیت های قابل بروز آن می رساند.

امتیاز به نوشته
امتیاز شما 8 آرا
32%