عکسها از آیین فضل الهی

خوش گذراندن در عصرهای طولانی تابستان و غروب‌های غم‌انگیز پاییز تهران امروز خیلی کار سختی شده است. مسیرهای طولانی و ترافیکِ کشنده خلق‌ها را تنگ کرده، اوقات را تلخ و فرصت‌ها را کوتاه، اما برای ما نسل سرخوش متولد اوایل دهه‌ی شصت بهترین جای زنده کردن این فرصت‌ها کافه است. جایی برای دیدن رفقا، خلوت کردن، تماشای لحظات خوش یا ناخوش دیگران، فکر کردن به جریان بی‌قرار زندگی، خواندن، نوشتن، خط‌‌خطی کردن و …

کافه‌ها پایگاه‌های اجتماعی کوچکی هستند و هر کافه‌ای اهل خودش را دارد. مشتری‌هایشان از لایه‌های فرهنگی گوناگون جامعه می‌آیند و هر کافه‌ای با طراحی داخلی، منو، محلیت، موزیک و دوستان خاصش اتمسفری می‌سازد که محبوب و مقبول اهل خودش می‌شود. شاید شما خودتان را اهل یکی از این کافه‌ها بشناسید.

کافه نادری

کسانی که به کافه نادری‌ در حوالی میدان فردوسی می‌روند تا گذشته‌ی شاعران و نویسندگان محبوبشان را کشف کنند، در اولین برخورد چندان گرمایی در خوش‌آمدگویی و دکوراسیون نمی‌بینند، باید کنجی بنشینند، دستی روی‌ میزهای‌ کهنه بکشند، پرده‌های‌ سرخابی و قاب پنجره‌های‌ دود گرفته، استخر در حیاط و گربه‌ها را زیر آفتاب دریابند، تا پیشخدمت‌های‌ پیر و خسته‌ی‌ کافه بیایند سفارش بگیرند. تازه آن وقت است که با زنگ صدای‌ خش‌دار پیرمرد‌های‌ نادری‌ می‌توانند شصت‌و‌اندی‌ سال پیش را تجسم کنند، از جمله سبیلی که تازه دارد پشت لب پیشخدمت سبز می‌شود، صدای‌ مزقان، همهمه‌ای‌ پر از بحث و جدل، هر از گاهی فریادی‌ در میان جمع، احسنتی یا که ناسزایی، سبیل‌های‌ کت‌و‌کلفت، پاپیون‌های‌ تیره، مه غلیظی از دود سیگار، پیاله‌های‌ پیاپی، انبوه فنجان‌های‌ قهوه روی‌ میزها، شاعران جوان و نویسنده‌های‌ پرشور و پر‌حوصله پای‌ بحث‌ها و شعرخوانی. آری‌! روزگاری‌ صادق هدایت اینجا می‌نشسته …

نمی‌شود به نادری‌ فقط در جایگاه کافه نگاه کرد. نادری‌ بخشی از تاریخ ادبیات معاصر و جزئی از هویت فرهنگی ماست. یک میراث است، با همان عمارت رو به زوال و دیوارهای‌ بلند، با همان لامپ‌های‌ کم‌سو، پیرمردهای‌ بی‌حوصله و پر از خاطره‌ی‌ مردگان در تعامل با جوان‌هایی که به‌دنبال رگ‌و‌ریشه آمده‌اند، می‌شود به نادری‌ نگاه کرد و حال و روز ادبیات ایران را به چشم دید.

10cafe-tehran-angahmag-12

کافه شوکا

از پیچ پله‌های‌ بازارچه‌ی گاندی‌ که بیایید بالا، سردر سی‌ساله‌اش را می‌بینید و جماعتی سیگار به‌دست لای‌ گل‌های ایوانش. حتماً شنیده‌اید که محل معاشرت آدم‌های‌ معروف زیادی‌ مثل بیژن جلالی، محمود دولت‌آبادی‌، بهرام دبیری‌، ایرج زند، توکا و مانا نیستانی، پیمان هوشمندزاده و بسیاری‌ دیگر از ادبیاتی‌ها و مطبوعاتی‌ها بوده است و دقیقاً به همین دلیل آن فضای‌ کوچک و جمع‌وجور و متواضع شما را شوکه خواهد کرد.

میز و نیمکت‌های‌ کهنه‌ی قرمز، انبوه تابلوهای‌ اصلی روی‌ دیوارهای‌ گرم چوبی و جمعیت درهم فرورفته‌اش به‌علاوه‌ی‌ خوش‌آمدگویی گرم قهوه‌چی معروفش، یارعلی، از همان اولین دقایق شما را متوجه صمیمیتی می‌کند که در هیچ کافه دیگری‌ در تهران نخواهید یافت. اگر ردیف عکس‌های‌ شش‌در‌نُه اهالی شوکا که روی‌ تیغه‌های‌ سقف قطار شده‌اند، حواستان را پرت نکند، درخشش گراور برنجی امضای‌ بیژن جلالی، وسط سرخی روکش آخرین میز کافه، از همان دور هم چشمتان را خواهد گرفت. منو در عین سادگی فرهنگ‌نامه‌ی‌ خودش را دارد؛ البته کافه‌چی برایتان توضیح می‌دهد که سیاه و صفقلی و لنگه‌به‌لنگه و قاتق چطور خوردنی‌هایی هستند و حتی اگر گرسنه نیستید، نان و پنیرش را امتحان کنید.

10cafe-tehran-angahmag-22 10cafe-tehran-angahmag-24

کافه ثالث

شاید این کافه به‌درد اولین ملاقات با شریک زندگی‌تان نخورد، اما دلایل رفتن به کافه ثالث به تعداد آدم‌هاست؛ خستگی از قدم زدن در کریم‌خان، چرخیدن در کتاب‌فروشی همکف نشر ثالث، پیدا کردن جای خواندن کتاب‌هایی که شاید نمی‌خواهید بخرید، خرید کردن از محصولات تزیینی و صنایع دستی جلوی‌ در کافه، ملاقات دوستی در گالری‌ ثالث در طبقه دوم، تماشا کردن کامبیز درم‌بخش در حال کار، دیدن رسول یونان در حال شاعری‌، پیدا کردن جای‌ی خلوت برای‌ طراحی یا نوشتن، دید زدن کریم‌خان از یک پنجره‌ی بزرگ، حتی دلتنگی برای‌ رومیزی‌‌های‌ گل قرمز قدیمی و صد البته پایین افتادن قند خون و تشنگی و …

شاید زیرپوستی‌ترین تأثیر یک کافه در این باشد که متوجه گذشت زمان در ساعاتی که آنجا نشسته‌اید نشوید و این خصوصیت در کافه ثالث هست. حوصله‌تان هرگز سر نخواهد رفت.

10cafe-tehran-angahmag-20

کامیز درم بخش در کافه ثالث

کافه نزدیک

این کافه نزدیک شماست. چه در خانه هنرمندان باشید، چه در انتشاراتی‌های‌ کریم‌خان، چه در دانشکده‌های‌ چهارراه ولیعصر یا حتی در کتاب‌فروشی‌های‌ انقلاب، فقط کافی است اهل فرهنگ و هنر باشید. البته فقط موقعیت کافه و آسانی رسیدن به آن نیست که کافه را به شما نزدیک می‌کند؛ قدمت عمارت، دیوارهای‌ آجری‌ و قاب‌های‌ سبز دروپنجره‌ها حتماً با جایی در خاطرات کودکی شما قرابت دارد. حتی آن چترهای‌ نارنجی که شما و دوستانتان را زیر آفتاب تابستان در سایه خودش به‌هم نزدیک می‌کند، نعمت است. عمارتی است بزرگ با دو سالن، یک راهرو و حیاطی سرسبز که در عین خوش‌سلیقگی بازسازی‌ و چیدمان شده است و همه چیز از مبلمان و نور گرفته تا منو به آدم احساس راحتی و صمیمیت می‌دهد. اگر وقت کافی داشته باشید حتماً سری‌ هم به طبقه‌ی بالا بزنید که کتاب‌فروشیِ هنوز، با آن مجموعه عکس‌های‌ خیره‌کننده روی‌ دیوار و طبقاتی که مملو از کتاب تا سقف چیده شده‌اند، زمان را از یادتان خواهد برد. می‌گویند کافه نزدیک برای‌ فرهاد دولت‌آبادی‌، پسر محمود دولت‌آبادی‌، است و البته ما این را نه تأیید و نه رد می‌کنیم، چون خودمان با چشم خودمان چیزی‌ ندیدیم. اگر تنها رفتید، نشستن در ایوان را از دست ندهید.

10cafe-tehran-angahmag-4

سبا لعل محمدی و آیین فضل الهی در کافه نزدیک

10cafe-tehran-angahmag-19

کافه آپارتمان یا در واقع آپ – آرت – مان

برای‌ خودش عمارت جذابی است در کوچه‌های‌ خیابان ایرانشهر، که به سبک اسم سه سیلابی‌اش سه تالاراصلی بزرگ دارد. برای‌ خوش‌آمد بیشتر می‌توانید قبل از رفتن به کافه سری‌ به فروشگاه ظروف و دکوراسیون ورودی‌ ساختمان بزنید که فضای‌ دلنشینی دارد و هم از تماشا و هم از خرید خیلی لذت می‌برید. پیدا کردن بهترین جای‌ نشستن بین یک تالار با تزیینات چوبی که همیشه شلوغ است، یک تالار کوچک‌تر جلوی‌ آشپزخانه با دیوارهای‌ روشن و راهرویی و راه‌پله‌ای پر گل‌وگیاه و یک تالار بزرگ و پرجمعیت پایین پله‌ها خودش برای‌ خودش کاری‌ است و تور گردشگری‌ به‌حساب می‌آید.

منو شبیه مشق‌های‌ شب آخر دانشجوهاست که البته با رفت‌و‌آمد آن همه هنرمند جوان و دانشجو هماهنگی کاملی دارد؛ دکوراسیون هم همین‌طور. در کل کافه‌ای‌ است که همه چیزش به همه چیزش می‌آید و به‌ندرت آنجا را خلوت می‌بینید. ما خودمان بیشتر از همه با آن گل‌وبوته‌های‌ لطیف صورتی در قاب پنجره‌ها حال کردیم که گاهی حضور دختری‌ با لباس گل‌دار زیبایی‌اش را صدچندان می‌کند.

یادتان نرود آن میلک‌شیک‌های‌ حجیم را که در بطری‌‌های‌ شیشه‌ای‌ سرو می‌شود، حتماً امتحان کنید.

10cafe-tehran-angahmag-9 10cafe-tehran-angahmag-10

کافه کیوسک

خیابان کریم‌خان شبیه خیابان‌های‌ لندن نیست، ولی حتی اگر لندن را ندیده باشید، باز هم کیوسک‌های‌ قرمز این کافه جذاب است، البته که شباهتی به کیوسک‌های‌ زرد دوران کودکی‌مان ندارد و آجرهایش زیر آن نور قرمز خیلی هم شیک و مجلسی است؛ اما مگر قرار است با نشستن در هر کافه‌ای‌ نوستالژی‌‌هایمان ورم کند؟

جوانان زیادی‌ به این کافه می‌آیند. دو‌به‌دو یا در جمعی پر دود و صدا، یا از گالری‌‌گردی‌ برگشته‌اند یا برای‌ تولد جمع شده‌اند، یا در پناه انوار سرخ کافه کیوسک از عشق حرف می‌زنند. در این کافه آرامش و احساسات متفاوتی را تجربه خواهید کرد. نشستن در درجاتی از تاریکی، در پناه دیوارهای‌ خلوت آجری‌، شاید بهترین فرصت باشد تا از تمام روزمره‌ها و خاطرات و تاریخ‌ها فاصله گرفت و افکار متفاوتی در ذهن پروراند.

10cafe-tehran-angahmag-17 10cafe-tehran-angahmag-15

کافه دیاموند

اگر بعد از قدم زدنی طولانی در انقلاب به تقاطع ویلا رسیدید، فرصت خوبی است که ساختمانی قدیمی، زیبا و اصیل با شیشه‌های‌ رنگی و تخته‌سیاهی جلوی‌ در چوبی پیدا کنید. همیشه شلوغ به‌نظر می‌رسد، اما به هر حال بعد از چند دقیقه، جای نشستن در محوطه‌ی روباز یا فضای‌ قشنگ دور راه‌پله یا طبقه‌ی بالا پیدا می‌کنید و البته تماشای‌ فضا حتماً تا مدتی مشغولتان می‌کند، آن‌قدر که فراموش می‌کنید منوی‌ مفصل کافه دیاموند را کامل بررسی کنید.

تیپ‌های‌ متنوعی به کافه دیاموند می‌آیند، میانسال‌های‌ خندان در جمع جوان‌ها، کارمندهایی که آخر هفته دورهم جمع می‌شوند، خانواده‌هایی که فرزندان جوان دارند، استاد و دانشجویی که در میانه‌ی معاشرتی کوتاه راهی به دنیای‌ هم باز کرده‌اند. اگر کافه‌رو باشید، می‌دانید ارائه‌ی سرویس سریع و خوب به تمام مشتریان در چند محوطه‌ی مجزا که هر کدام خودشان اندازه‌ی‌ کافه‌ای در جاهای‌ دیگر شهر است، اصلاً شوخی نیست و کافه دیاموند این کار را عالی انجام می‌دهد؛ آن هم در اوج شلوغی عصرهای‌ تابستان تهران.

 10cafe-tehran-angahmag-14

10cafe-tehran-angahmag-13

سام کافه

لازم نیست قهوه‌خور خیلی قهاری‌ باشید تا متوجه کیفیت بالای‌ قهوه و طعم بی‌نظیر قهوه‌های‌ سام کافه بشوید. البته فقط قهوه‌ی خوب نیست که سام کافه را جذاب می‌کند؛ کوراسون نوتلا، کیک‌های‌ متنوع و البته بانوان وجیه‌المنظر (ما طرف‌دار ترکیبات مغلق نیستیم و این عبارت فقط من باب رعایت تذکرات سعید خواجه‌افضلی، ویراستار عزیزمان، اینجا قرار گرفته است؛ وگرنه نوشتن عبارت دخترهای‌ خوشگل برای‌ ما هم خودمانی‌تر بود، هم دیکته‌اش راحت‌تر.) را هم نباید از قلم انداخت.

سام سنتر مرکزی تجاری‌ در خیابان فرشته است که شیک بودنش خیلی توی‌ چشم می‌زند، اما این کافه در هر جای‌ دیگری‌ هم ممکن بود پاتوق خوبی برای‌ اهل فرهنگ باشد. میزهای‌ وسیع و فضای‌ بزرگش می‌گوید جای‌ خوبی برای‌ معاشرت‌های‌ گروهی است. گویا این کافه شعبه‌های دیگری‌ هم با همین کیفیت در مناطق دیگر تهران دارد که دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ! ما هنوز خودمان آنجا نبوده‌ایم که به شما هم بگوییم بروید و ببینید.

10cafe-tehran-angahmag-3 10cafe-tehran-angahmag-2

کافه ۷۸

اگر قهوه‌خور نیستید و ذائقه‌ی ایرانی‌تان غلیظ است، به ۷۸ بروید و آن دمنوش‌های‌ جادویی را امتحان کنید.

خودشان می‌گویند اولین کافه‌ای‌ بودند که دمنوش را از سفره‌خانه‌ها به منوی‌ کافه آوردند و با سروشکلی باب سلیقه‌ی مشتریانشان سرو کردند؛ اما برای‌ ما اول و دومش مهم نیست، لذت دیدن آن ترکیب رنگارنگ و زیبا از گیاهان باستانی و چشیدن آن طعم گوار از هر چیزی‌ مهم‌تر است.

کافه ۷۸ از آن محصول‌های خاص خیابان کریم‌خان است، باب طبع هنرمندان و فرهنگی‌ها که تمام شیشه‌های‌ بلندش از اعلان‌های‌ نمایشگاه‌ها و تئاترها و رویدادهای‌ فرهنگی- هنری‌ پر شده است. اهالی خوش‌اخلاق و سربه‌زیری‌ هم دارد که فضای‌ کافه را بی‌نیاز از تزیینات و دکوراسیون خاص دلنشین می‌کند. گاهی احساس می‌کنید سادگی دیوارها سکوت کافه را مضاعف می‌کند و گاهی این سکوت مضاعف مهم‌ترین چیزی‌ است که در هیاهوی‌ این شهر احتیاج دارید.

حتما به ۷۸ بروید و اگر رفتید وجه‌تسمیه‌ی ۷۸ را بپرسید.

10cafe-tehran-angahmag-1

کافه گودو

همایون غنی‌زاده این کافه را بیش از یک دهه قبل، حوالی چهارراه ولیعصر و با عشقی آتشین و بی‌پایان به تئاتر، راه انداخت و به‌سرعت کافه‌ی‌ محبوب اهالی و دانشجوهای‌ تئاتر شد. دانشجوهای‌ دیروز و هنرمندان امروز در مه غلیظی از دود سیگار روی‌ صندلی‌های‌ لهستانی دورهم می‌نشستند و رومیزی‌‌های‌ چهارخانه پر می‌شد از زیرسیگاری‌ و فنجان‌های‌ قهوه. می‌نشستند و سیگار می‌کشیدند و حرف می‌زدند، همه در انتظار گودو …

هم همایون و هم گودو امروز نام‌های‌ معروف و موفق تئاتری‌‌ها هستند، اما اهالی‌اش می‌گویند گودو با روزهای‌ طلایی‌اش فاصله گرفته، دلشان برای‌ شور و حال روزهای‌ گذشته تنگ است و کسی چه می‌داند؟!

کافه‌ها فقط میز و صندلی و کلاه نیستند؛ موجوداتی هستند زنده که دوران‌های‌ مختلفی را در طول حیاتشان تجربه می‌کنند، افت‌وخیز دارند، نسل‌های‌ تازه می‌آیند و به آن‌ها جانی تازه می‌دهند. گودو هم پروراننده‌ی‌ نسلی است که تئاتر ایران را در حرکت نگاه داشته و چه بسا نسلی پرشور دوباره بیاید و هم جان دوباره‌ای‌ به کافه گودو و هم موجی بلند به تئاتر ایران بدهد.

راستی کافه گودو دلمه‌ی برگ مو دارد.

10cafe-tehran-angahmag-6

عکسها از آیین فضل الهی

امتیاز به نوشته
امتیاز شما 59 آرا
6.1