جایگاه و اهمیت عکس‌های قدیمی بر کسی پوشیده نیست. نیک بنگریم، درمی‌یابیم که میزان پیشرفت هر ملت بر پایه‌ی شناخت گذشته خود است. درک گذشته درک تجربه‌ای است که پشت سر نهاده شده و تاریخ نام دارد. در این میان، عکس سندی مستقیم از زمان، ساده، گویا و در عین حال گران‌بها است.

بندر بوشهر، کشتی‌های بادبانی، بهمن ١٣٠٣ عکس از کتاب «بندر بوشهر ۱۲۸۷-۱۳۰۹»، پژوهشی از مهتاب ابراهیم‌زاده

از سال 1392، برای ساخت یک فیلم مستند-داستانی درباره‌ی قیام جنوب ایران در برابر استعمار انگلیس، بر آن شدم تا اسناد تصویری از آن دوره به دست آورم. پس از انجام مراحل پژوهش میدانی و منطقه‌ای، فقط چند منبع محدود یافتم که نیاز کار را برطرف نمی‌کرد. لذا تصمیم گرفتم که برای یافتن اسناد و مدارک تصویری از آن دوره‌ی زادگاهم به آلمان بروم، جایی که زادگاه ویلهلم واسموس، کنسول وقت آلمان در بوشهر، بود. پس از مشورت که با استادان دوران تحصیلم در آلمان داشتم، شخصاً مکاتبه با وزارت امور خارجه آلمان در برلین را آغاز کردم. هم‌زمان به آلمان سفر کردم و ابتدا به زادگاه ویلهلم واسموس رفتم که هم‌اکنون آرامگاه او نیز آنجاست: اوهلندورف، روستایی بسیار کوچک، سرسبز و آرام در ایالت نیدرزاکسن. در آنجا مدتی ماندم و تحقیقات اولیه را در آرشیو شهرداری شهر زالس‌گیتر و مرکز اداری روستاهای اطراف آغاز کردم. در این مرحله به بسیاری از عکس‌ها، دست‌نوشته‌ها، خاطرات و نامه‌های واسموس از تمام دوران زندگی‌اش برخوردم که بسیار خوب هم نگهداری می‌شدند. پس از گذشت مدتی اجازه ورود به آرشیو سیاسی وزارت امور خارجه در برلین را یافتم. بدین ترتیب تحقیق در آرشیو عظیمی از تاریخ جهان را برای یافتن بوشهر آغاز کردم. مطالعه‌ی هم‌زمان کتاب چاپ‌شده درباره‌ی واسموس، مقدمات جست‌وجو و دیدار با نویسنده‌ی این اثر را نیز فراهم کرد که از تجربه‌های دیگر این سفر پژوهشی بود. حاصل چندین ‌سال پژوهش و تحقیق آرشیوهای تاریخی این کشور و دستاورد این سفر کتابی است با عکس‌هایی از زادگاهم بوشهر که تا آن زمان هرگز در ایران دیده نشده بود. این مجموعه پس از مشقت‌های بسیار در مسیر یافتن حامی مالی، سرانجام در سال 1396، با حمایت اداره‌ی کل بنادر و دریانوردی بوشهر به چاپ رسید که در آن زمان ریاستش ‌را محمدمهدی بنچاری، که خود دغدغه‌مند بوشهر است، برعهده داشت. اگرچه لازم می‌دانم اشاره کنم که هیچ نهاد دولتی یا خصوصی پروژه‌ی تحقیقاتی مرا حمایت نکرد و کل پژوهش با هزینه‌ی شخصی‌ام انجام شد.

 

گندم‌زار کنار کنسولگری آلمان، ١٢٩١

 

نام آن ‌را «بندر بوشهر ۱۲۷۸- 130۹» گذاشتم. مجموعه‌ای از عکس‌های گرفته شده عمدتاً توسط ویلهلم واسموس و تعداد محدودتری عکس از والتر میتل هولتزر (عکاس، خلبان و سفرنامه‌نویس سوئیسی). ویلهلم واسموس در سال 1909 میلادی برای اولین بار پا بر ساحل بندر بوشهر می‌گذارد تا به‌عنوان نایب‌کنسول مرخصی یک‌‌ساله‌ی کنسول وقت آلمان در بوشهر، هلموت لیسته‌من، را پوشش دهد. در این یک ‌سال، اولین رشته‌های ایجاد رابطه بین او با ساکنان و بومیان منطقه رقم می‌خورد. او از 1914 میلادی، به‌طور رسمی با سمت کنسول کشور آلمان کار و زندگی خود را در بوشهر آغاز می‌کند. او به‌طور ناپیوسته تا سال 1930 در بوشهر زندگی کرد. زندگی پرفرازونشیب ویلهلم واسموس در رویارویی با ملتی که توسط روسیه در شمال و انگلستان در جنوب مورد تسخیر تدریجی قرار دارد و تلاش‌های او در اتحاد خوانین ازهم‌گسیخته‌ی جنوب و بسیاری اتفاقات ریزودرشت دیگر اخیراً در کتابی با عنوان «Wilhelm Wassmuss. Der deutesche Lawrence» اثر آقای هندریک گروت‌روپ (Hendrik Grttrup) در سال 2013 به چاپ رسیده که در ایران نیز ترجمه شده است.

بوشهر از نمای نزدیک،‌ بهمن ١٣٠٣

و حالا بوشهر دفتری دارد تصویری، زمینه‌ساز پژوهش برای هر پژوهشگر، محقق، اهل فن و علاقه‌مندی در هر زمینه‌ای شامل مردم‌شناسی، مشاغل، فنون، کسب‌وکار، کشاورزی، ماهی‌گیری، معماری، سبک زندگی و… . این عکس‌ها بخشی از تاریخ ما هستند و از این ‌رو بسیار ارزشمندند.

اما مستند بودن عکس‌ها علاوه بر تمرکز بی‌واسطه بر گذشته‌ی نه‌چندان دورمان، درک نسبتاً زیادی از همه‌ی جوانب جامعه‌مان را نصیبمان می‌کند. در این راه خوب است که گذشته‌مان را با همه‌ی کاستی‌هایش در مقایسه با دیگر ملل معاصرش با آغوش باز بپذیریم. آنگاه با آسودگی خاطر جایگاه فعلی‌مان را نیز در روند آنچه تکامل جامعه می‌نامیم، بدون قضاوت خواهیم پذیرفت.

یقین دارم آنچه هر بیننده‌ی امروزی از هر قشر جامعه و با هر سلیقه (ورای لایه‌های تخصصی و پژوهشی پنهان و آشکار موجود در عکس‌ها) در انتهای خوانش کتاب با خود به یادگار می‌برد، افسوس جامعه‌ای است تطبیق‌یافته با نیازهای زیست‌محیطی.

می‌خواهم بگویم حتی اگر به عیان‌ترین لایه‌ی اطلاعاتی عکس‌ها بسنده کنیم و فقط بافت سازه‌های شهری را از نظر بگذرانیم و سپس به دوروبر خود نگاهی بیندازیم، درمی‌یابیم که ما بیراهه رفته‌ایم. شوربختانه‌تر این است که ما طی صد سال گذشته نه‌فقط در تمام جوانب زیست‌محیطی از ارتباط و هماهنگی با طبیعت سر باز زده‌ایم، بلکه سازه‌های آن دوره را ارزش نگذاشته و حتی «نگهداری» نکرده‌ایم. در کسب‌وکار و پیشه و معماری و پوشش و… همه را در گذشته رها کردیم و برخی را نابود. مظروف را که هیچ، ظرف را هم تخریب کرده‌ایم. غافل از اینکه با تخریب ظرف، مظروف هم ابتدا معلق گشته و سپس با هر تغییری، هر بار در هیبتی نو اما غریبه و تهی رخ می‌نمایاند. این تخریب ریشه معلق بودن را به ارمغان می‌آورد. به‌عنوان مثال امروزه از انبوه عمارت‌هایی که در سال‌های پیشین متناسب با جغرافیا، آب‌وهوا و وضعیت جوی جنوب کشور ساخته شده بودند، چیزی جز مخروبه‌هایی باقی نمانده است که هنوز هم در آماج جهل ما قرار دارند. حال آنکه در بسیاری از کشورهای هم‌جوار خلیج‌فارس که از لحاظ آب‌وهوایی و اقلیمی تشابه بسیار زیادی با بوشهر دارند، عکس آن روی داده است و حتی منبع الهام معماری نوینشان شده است. پس نتیجه می‌گیریم که:

«نگهداری» را باید آموخت. در غیر این صورت، هرچند سال باید چهره‌ی متغیر جامعه‌ی خود را در عکس‌ها و فیلم‌ها جست‌وجو کنیم. نگهداری از آنچه داریم به‌اندازه «خلق و تولید» ارزشمند است. درک گذشته و نگهداری آن ضامن درک صحیح از امروز و اکنون است و این مهم روشنایی راه پیش‌رو است.*