«اگر کافه‌ای نبود، ژان‌پل سارتری‌ هم نبود.»       «بوریس وین»‌1

کریستف پندرسکی2 آهنگساز آوانگارد لهستانی، که همراه با همسر پیانیست و فرزندش در خانه‌ی کوچکی زندگی می‌کرد، برای فرار از هیاهوی خانه و تصنیف موسیقی به «کافه»3 پناه می‌برد. پندرسکی به خاطر می‌آورد به دلیل کوچک بودن میز کافه، و عدم امکان استفاده از کاغذ‌های بزرگ، مجبور بود نوعی خاص از نت‌نویسی را ابداع کند که به او امکان می‌داد یک قطعه را برای 52 آلت موسیقی روی یک قطعه کاغذ کوچک یادداشت کند. اینچنین بود که پندرسکی مجموعه‌ی کاملی از نمادهای نت‌نویسی را خلق کرد. نماد‌هایی که  به صورت گرافیکی، دسته‌بندی نت‌ها را بازنمایی می‌کردند. نت‌نویسی گرافیکی او، برای قطعه‌ی «پُلی‌مورفیا» (Polymorphia)، به خلاصه‌ترین شکل ممکن لایه‌بندی فشرده‌ی صداها و عناصر آوازی را که در این قطعه‌ی خاص بسط داده شده را نشان می‌دهد. همچنین نام اثر «پلی‌مورفیا» به ریخت و فرم این قطعه اشاره نمی‌کند (در واقع این قطعه ساختار بسیار سنتی و مرسومی دارد) بلکه به آمیزه‌ی چندگانه‌ی صداها، تبادل و نفوذ همزمان آن‌ها در یکدیگر، کنتراست و جریان مختلط صداهای نرم و سخت اشاره دارد. این توصیف بازتاب‌دهنده‌ی محیط مادی غنی کافه است که پندرسکی نقش آن را در شکل دادن (هم تقویت‌کننده و هم محدودکننده) به برون داد خلاقه‌اش توصیف می‌کند. همچنین در تصنیف قطعه‌ی دیگرش، «مرثیه»4‌، پندرسکی که در جستجوی یک صدا بود، در نهایت سروصدای تراموایی که از  نزدیکی کافه عبور می‌کرده را در قطعه‌اش اضافه می‌کند. چنین روایت‌های تاریخی درباره پندرسکی و هنرمندان دیگر از این جنبه مهم‌اند که خلاقیت فردی را در ارتباط با فضا، و در این‌جا فضای کافه، نشان می‌دهد. در حقیقت کافه که مکانی عمومی است تبدیل می‌شود به محلی برای تولید فردی ــ مکانی که هنرمند را در تماس با زندگی اجتماعی شهری قرار می‌دهد.5

ادامه نوشته را در مجله بخوانید