در یکم بهمن ۱۳۴۲ مجله‌ی «بورس» در شماره‌ی شش خود ترجمه‌ی مقاله‌ای را در باب مدح خرید آثار نقاشی منتشر کرد که در بخشی از آن آمده بود : «در شهرستانها و پاریس‌ گالری‌های‌ متعددی وجود دارد ولی انسان‌چرا مستقیما از خود نقاش خرید نکند؟ امروزه قیمت هیچ‌چیز‌ نه‌ اشیا‌،نه املاک و نه مـنازل بـه‌هیچ‌وجه مثل قیمت تابلوهای نقاشی ترقی نکرده است.» این مقاله خیلی خوانده و جدی گرفته نشد . چون در ایران فقط ۳ گالری وجود داشت ، دو عدد در تهران و یکی نه چندان جدی در شهرستان . اما ۵۰ سال بعد در دهه ۹۰ تعداد گالری‌های تهران به بیش از ۲۰۰ و شهرستان به  ۳۰۰ گالری افزایش یافت. آیا این بار توجه به تاکیدات مقاله روبر کریساک توانست موجب رشد کمی نگارخانه‌ها شود؟ در اینجا نگاهی می‌اندازیم به کارزار گالری‌های شهرستان و تهران، میان پایتخت و ولایات.

شماره نهم آنگاه – گالری مهجور موثر

هنگامی‌که ابراهیم مرادی[1] در سال ۱۳۰۹ استودیو فیلم سازی جهان نمای بندرانزلی را دائر کرد ،در جوار استودیوی خود نمایشگاهی هم از عکسهای پشت صحنه ترتیب می‌‌داد ، اما او در آن دوره  به دنبال مفهومی از نگارخانه یا گالری آثار هنری نبود.سُمبات دِر کیورغیان[2] نقاش ارمنی در سال ۱۳۲۶ نمایشگاهی را در ساختمان فرهنگی نفت ایران و انگلیس در آبادان برگزار کرد .بسیاری از تابلوهای او توسط کارمندان انگلیسی شرکت نفت خریداری شدند و سُمبات  را به صرافت انداختند که در خیابان چهارباغ اصفهان «نگارستان سُمبات » را برای فروش تابلوهای آب رنگش به گردش‌گران دائر کند. در ۱۳۲۷ شرکت نفت با همراهی سمبات ساختمانی مسکونی در مسجد سلیمان را تبدیل به گالری کردند و آثار نقاش انگلیسی M.A Elwell را در آن به نمایش گذاشتند. نمایشگاهی که به گفته بولتن بریتیش پترولیوم موجب پیشرفت شهر مسجد سلیمان خواهد شد.

اما ورق برگشت، ثروت نفت به مسجد سلیمان و دیگرشهرستان‌های ایران وفا نکرد. پیش از انقلاب هیچ فعالیت جدی در زمینه گالری‌داری در شهرستان‌های ایران به ثبت نرسیده است. هر از گاهی هنرمندان به واسطه کلاسهای آموزشی یا تشویق اطرافیان به برگزاری نمایشگاه در محل تدریس خود می‌کردند، مکان‌هایی که گهگاه نام نگارخانه و یا گالری را در ابتدای نام خود به یدک می‌کشیدند.

آیین نامه احداث  نگارخانه در بهمن ۱۳۷۹ به تصویب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رسید. تا قبل از این تاریخ به صورت محدود مجوزهایی  از طرف ادارات به آموزشگاه‌های هنری و هنرمندان شاخص داده می‌شد. از سال ۱۳۴۳ تا ۱۳۸۱ در تهران ۲۸ و در شهرستان‌ها ۷ نگارخانه دارای مجوز بودند.  اصفهان، مشهد، ، شیراز ، و ساری به ترتیب قدیمی‌ترین و جدیدترین نگارخانه‌های مراکز استان را در این دوره تشکیل می‌دهند . در دهه ۸۰ به  ۵۹ نگارخانه‌ در تهران و ۱۸ نگارخانه در شهرستان‌ها مجوز اعطا می‌شود. در دهه نود با رشد اعطای مجوز این عدد  به ۱۲۵ نفر در تهران و ۷۶ نفر در شهرستان‌ها می‌رسد. جای تعجب است که در آمارهای منتشره وزارت ارشاد تناقضات زیادی وجود دارد. در وب‌سایت رسمی وزارت ارشاد نام ۲۰۴ نگارخانه در تهران ثبت شده است و هیچ آماری از نگارخانه‌های شهرستان وجود ندارد ، اما در نشست خبری  ۱۶ مرداد ۹۷ هادی مظفری مدیرکل دفتر هنرهای تجسمی وزارت ارشاد اظهار کرد: «بر اساس آمار، ۲۶۳ گالری در تهران و ۲۷۱ گالری در شهرستان‌ها مجوز فعالیت دارند[3].» در تاریخ ۳ آبان ۹۷ مظفری توضیح بیشتری در مورد این  اعداد می‌دهد : «روی کاغذ، ما بیش از ۵۳۰ گالری در کشور داریم، که حدود ۲۶۰ تا از آن‌ها در تهران هستند، و مابقی در استان‌ها واقع شده‌‌اند. امّا این عدد تنها روی کاغذ است و در عالم واقع، حقیقت ندارد. اگر بررسی دقیقی داشته باشیم، تعداد گالری‌هایی که نیمه‌فعال هستند، و در طی سال فقط سه یا چهار نمایشگاه برگزار می‌کنند، به عدد ۲۵۰ هم نمی‌رسد. در این میان، گالری‌های فعالی هم هستند که به صورت جدی برنامه دارند، که بینِ ۵۰ تا ۶۰ گالری است، و در این میان شاید جمعاً ۱۰ تا از آن‌ها در شهرستان‌ها باشند.»[4]

تناقضات آماری و عدم توجه ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان‌ها به فعالیت‌های نگارخانه‌های تحت پوشش خود ، کاملا نشان دهنده عدم اهمیت وجودی این مراکز است. تا دهه ۶۰ و ۷۰ حوزه هنری ، سازمان تبلیغات اسلامی و ادارات ارشاد برخی از شهرستان‌ها با در اختیار گذاشتن فضاهایی تحت عنوان نگارخانه به گالری‌داری مشروعیت بخشیدند. آرام آرام به واسطه وزیدن باد دوم خرداد و تغییر مدیریت تجسمی در تهران ، چشم‌ها متوجه گنجینه تجسمی موزه هنرهای معاصر و ارزش افزوده آنها شد. تا قبل از دوم خرداد ۷۶ ، حوزه هنری گالری‌هایی را تحت عنوان خانه سوره در تهران و اصفهان و بعدها در ساری راه‌اندازی کرد تا بتواند بر طبق الگوی خود به نمایش آثار هنرمندان بپردازد . بعد از دوم خرداد و از دست دادن وزارت ارشاد و موزه هنرهای معاصر توسط گروه نزدیک به نقاشان انقلاب اسلامی که میرحسین موسوی را در کنار خود داشتند، آنها شروع به حضور در فرهنگستان هنر و فرهنگستان نیاوران کردند و در کنار بینال دوسالانه موزه هنرهای معاصر ، بی‌ینال جهان اسلام را پایه‌گذاری کردند. در این فاصله شهرستان‌ها فقط یک ناظر بودند که توسط اخبار فرهنگی و هنری شبکه چهار سیما و از سال ۸۱ توسط مجله تندیس از ماوقع جریانات هنری پایتخت آگاه می‌شدند و کم و بیش هنرمندان‌شان را در این نمایشگاه‌‌ها شرکت می‌‌دادند.

آرام آرام معدود شهرستانی‌های بازگشته از تهران که تحصیلات هنری خود را در پایتخت انجام داده بودند، دست به تاسیس نخستین نگارخانه‌ها در شهرهای خود می‌زنند. آنها قرار است راهی طولانی را یک شبه طی کنند. گالری‌های پایتخت بر پایه سوابق و حتی جغرافیای خود دارای یک اسلوب کیفی مشخص بودند. در یک گالری معتبر تهرانی برگزاری هرگونه نمایشگاه توسط هر هنرمندی امکان‌پذیر نبود. اما در شهرستان‌ ، یافتن جغرافیای بالای شهر و پایین شهر و تمایز طبقاتی افراد چندان مرسوم نبود. در پایتخت ، تمایزات تفکیک کننده هنرهای تجسمی از دیگر صنایع ظریفه و دستی تا حدودی جا افتاده بود. اما هنرمندانِ شهرستانی قشر وسیعی بودند که از شال‌گردن و لیف حمام تا منبت چوب و قلیان می‌سازند. تا سال‌ها هیچ شناختی موجب تمایز اینان با یک هنرمند تجسمی نبود. در شهرستان نمی‌شد به راحتی دست رَد بر سینه «هنرمند لیف باف» زد ؛ او سابقه سی ساله در بافت دو میل ، شال ، روانداز و غیره دارد و او را به جد یک هنرمند می‌دانستند . او مشتری‌های فراوان دارد و طایفه‌ای از اهالی شهر که مشتاق برگزاری «فروش پاییزه» او در گالری هستند ، و اینجاست که نگارخانه خصوصی تازه تاسیس شهرستانی به فکر بقای اقتصادی و توسعه آموزش اجتماعی می‌افتد.

در پایتخت ،اجتماعی از «هنری‌ها» را می‌توان دید. جامعه‌ای دارای پوشش و کنش‌ اجتماعی مشخص ، سلیقه خاص و جغرافیای جمعی مشخص. در شهرستان تا اوایل دهه هشتاد حتی گیس و ریش بلند هنرمندِ مرد یک تابو اجتماعی و گاهی مانع از اعطای مجوز نمایشگاه بود ؛ اگر هم به اعتماد مدیر گالری مجوزی اعطا می‌شد ، رسانه‌های ‌محلی حق انتشار تصویری از او را نداشتند. در شهرستان؛ واژه «هنرمند» از ظن تفکر جامعه‌ی حاکم شهری-روستایی به فردی اطلاق می‌شد که عموما دارای ناهنجاری‌های ظاهری و اخلاقی بود .از این رو هنگام اجرای یک نمایشگاه ساده تجسمی گاهی پای سازمان های امنیتی نیز به نگارخانه گشوده می‌شد تا نظارت کاملی بر رفتار هنرمند و آثارش داشته باشند. در پایتخت طبق تقویم رسمی کشور نگارخانه‌ها در ایام سوگواری بزرگان دینی و کشوری تعطیل می باشند. اما در شهرستان باید علاوه بر آنها نگران فوت یک مدیرکل ساده یا یکی از اعضای شورای شهر یا ائمه جمعه و جماعات بود. حتی اگر نمایشگاه در حال اجرا باشد باید سریعاً تمهیداتی چیده می‌شد تا صاعقه‌ای او را از عرش به فرش نزول ندهد .

پس از ریاستِ جمهوریِ هشت ساله‌ی محمد خاتمی که در دوره او گروه‌های مقبول جامعه هنری در راس کار بودند ، دولت به دست گروهی پرقدرت از لحاظ سیاسی و اقتصادی می‌افتد که از سرمایه‌ی حمایت جامعه هنری منتسب به چپ محروم بودند. سال ۸۳ نخستین اکسپو هنری تهران در تالار وحدت برگزار می‌شود. سهم شهرستان فقط پنج نگارخانه است. نگارخانه‌های زر ، دادا و هفت آینه از مازندران ، بوتیا از کرمان و هشت‌بهشت از اصفهان. در همین سال طبق مصوبه دولت، دستگاه‌ها و سازمان‌ها اجازه می‌یابند که یک درصد از بودجه عمرانی خود را صرف خرید آثار هنری کنند ، قانونی که کورسویی برای توسعه هنر تجسمی کشور بود، مدتی بعد تا سطح یک دهم درصد پایین آمد و در نهایت به طور کل محو و فراموش شد.

نا امیدی دوباره‌ای نگارخانه‌ها را در بر گرفت .در اکسپو سال ۸۷ و ۸۸ تهران با کاهشی عجیب تنها نگارخانه‌ی شهرستانی ، نگارخانه‌ای از مازندران بود که توانست با ارائه آثار محسن وزیری مقدم در کنار هنرمندان جوان  شهرستانی ،در کارزار پایتخت حضور داشته باشد. نکته‌ای قابل توجه برای بقا ؛ که چگونه یک نگارخانه‌‌ی خارج از مرکز برای حضورش در پایتخت متوسل به حضور هنرمندان سطح یک کشور در جغرافیای خود شود. هر چند نباید نگرش هنرمند بزرگی چون محسن وزیری مقدم را نیز فراموش نکرد که تا آخر عمر معتقد بود که هنر نباید مختص پایتخت باشد و از این رو وی تنها هنرمند پیشگام ایرانی است که به طور جدی در سالهای پایانی عمر خود به طور مرتب در شهرستانهای ایران نمایشگاه بپا می‌کرد.

گالری‌های شهرستان مجله آنگاه

محسن وزیر مقدم و بازدیدکنندگان نمایشگاهش در نگارخانه هفت آینه ساری آذر ۸۸

در این راه معدود نگارخانه‌داران شهرستانی با حفظ اندک ارتباطات پایتختی خود به جذب و دعوت آرتیست‌های درجه یک دست میازند، اما مشکل دیگری در برابرشان است. مناسبات پیچیده اقتصادی نگارخانه‌داران حرفه‌ای پایتخت مانع از دست یابی گالری‌های شهرستان به قیمت واقعی اثر هنرمند می‌شود. هنرمند مایوس از حضورش در شهرستان ، دوباره راه به سمت مناسبات پول‌ساز پایتخت کج می‌کند و نگارخانه‌ی محلی دوباره باید کارت دعوت برای هنرمند جوان شهرش چاپ کند و پذیرای خانواده او به صرف کیک و آب‌میوه و تابلوی نقاشی باشد .

هنرمند ساکن شهرستان پس از سال‌ها نبود امکانات در حال آماده‌سازی نمایش آثار خود در مکانی رسمی به نام نگارخانه شده‌است. تا دهه‌ها در شهرستان‌ها نقاشان ، مجسمه‌سازان و خوشنویسان را صرفا معلم‌هایی برای کلاس‌های هنری تابستان و کنکور می‌شناختند .با توسعه دانشگاه‌های غیرانتفاعی و آزاد در اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ به ناگاه سیل عظیمی از دانشجویان هنری ، سراسر شهرهای ایران را فرا می‌گیرد. گرافیک سرآمد این رشته‌هاست. در فاصله‌ی سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۳ نزدیک به ۱۵۰ هزار نفر در حال تحصیل در رشته‌ی نقاشی و گرافیک هستند . فقط در سال ۹۲ تعداد شاغلان به تحصیلِ رشته‌ی گرافیک به رقمِ خیره کننده‌ی  ۶۸،۹۰۴ نفر  در میان ۳۰۰،۲۰۵ دانشجوی هنر می‌رسد. تقریباً نیمی از این تعداد در شهرستان‌ها مشغول به تحصیل هستند . موازنه عدم وجود جامعه‌ی هنری در شهرستان‌ها دارد شکل دیگری به خود می‌گیرد . جامعه‌ای جدید در بسیاری از شهرستان‌ها در حال شکل‌گیری است . دیگر گیس بلند ، کیف چرمی و گیوه‌پوشی در شهرستان ناهنجاری نیست! دانشجویان و تازه دانش‌آموختگان نیاز به دیده‌شدن دارند . نگارخانه‌های دولتیِ اداراتِ ارشاد فاقدِ مدیریت صحیح هستند ، نور و فضای مناسب ندارند و شبیه «تهرانی‌ها» نیستند. نگارخانه‌های خصوصی تاسیس شده‌اند و اندک امکانات استاندارد را دارند. آنها اگر تاکنون مجبور بودند از هنرمندِ تهرانی یا هنرمند شهرستانیِ پایتخت‌نشین دعوت کنند ، این بار با گروهی از دانش آموخته‌‌گان محلی هنر مواجه‌اند. و حال جامعه‌ی شکل گرفته‌ی جدید با خود طبقه‌ای جدید به همراه دارد : گالری‌گرد.

تا قبل از شکل‌گیری جامعه هنری شهرستان و گالری‌گردی ، حضور در نمایشگاه‌ها در انحصار خانواده‌ی هنرمند و دوستان وی قرار دارد. در مرحله‌ای کامل تر ، هنرمندانی که داعیه‌ی استادی و مربی‌گریِ هنر در شهر خود دارند ، توانستند با جذب اولیای شاگردان خود طبقه‌ی ‌اولیه‌ی این جامعه‌ی هنری را شکل دهند . این جامعه به صورت دو دسته‌ی کاملا متفاوت شکل گرفتند. جامعه‌ی نخست متشکل از متمولان شهری با ترکیبی از طیف جامعه پزشکی ، مهندسان معمار ، مدیران صنایع و اندکی از فرهنگیان . ترکیب این جامعه تا قبلِ حضور در نمایشگاه‌های شهرستانِ خود ، بارها به پایتخت سفر کرده بودند.گعده‌های شعر و ادبیات داشتند و گه‌گاه تعدادی تابلوی نقاشی یا مجسمه در منازل‌شان یافت می‌شد. اما اینان به مانند سلف پایتخت نشین خود بر پایه قرابت نسبی یا سببی و یا در نهایت صنفی در نمایشگاه‌ها حضور می یابند. این طبقه ترجیح می‌داد نام تهران را به نمایشگاه رفته‌ی خود یا اثر خریداری شده الحاق کند. اینان هنوز به شهرستان خود اعتماد لازمه را ندارند. در بسیاری موارد اگر هم علاقه‌مند به خرید اثر از هنرمندی شهرستانی هستند ، ترجیح می‌دهند به دوستان خود بگویند از نمایشگاهی در تهران خرید کرده‌اند. «تهرونی» بودن یعنی صاحب درجاتی از کمال و کیفیت که در «دهاتی» یا «شهرستانی» بودن یافت نمی‌شد.

اما طبقه دومی نیز از میان مردم عادی شکل گرفت. مردمی از طبقه متوسط رو به پایین که خواستگاه اصلی اکثریت هنرمندان شهرستانی نیز بود. اینان با حمایت از فرزندان خود و خرید آثار آنان آرام آرام به گالری‌گردی عادت می‌کنند. اما هنوز مشکل عمده پابرجاست : اقتصاد نگارخانه.

بند ۱۴ آیین نامه تاسیس و انحلال و نظارت بر نگارخانه‌ها می‌گوید : «مدیرنگارخانه با توجه به درجه‌بندی نگارخانه خود می‌تواند حداکثر سی درصد از درآمد حاصل از فروش آثار امانی هنرمندان را در مقابل فروش و ارائه خدمات به عنوان حق‌العمل دریافت کند.» البته نوعی درجه بندی که مشخص نیست بر اساس چه معیاری توسط معاون امورهنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مستقر در پایتخت انجام می‌شود ، چون هیچ دستورالعملی برای درجه بندی نگارخانه‌ها تاکنون توسط هیچ مرجعی صادر نشده‌است.

اما در شهرستان درب نگارخانه بر روی پاشنه‌ای دیگر می‌چرخد . هنرمندِ جوان شهرستانی آرزویش فقط به نمایش گذاشتن آثارش است و حاضر است در این راه هزینه هم بکند. او به مانند فوتبالیست لیگ دسته دو و سه باید جان بکند تا پایش به گالری‌های پایتخت برسد. ترجیح نگارخانه‌دار پایتخت نیز این است که هنرمند در شهر خود حداقل یک نمایشگاه انفرادی برگزار کرده باشد. نگارخانه‌های کل کشور از هیچ حمایتی از سوی ارگان‌های دولتی و خصوصی برخوردار نیستند . برق ، آب ، گاز و حتی عوارض شهرداری به همان اندازه یک ملک تجاری ازآن‌ها دریافت می‌شود. اگر پلمپ ماموران شهرداری گریبان‌گیر واحد مسکونی نگارخانه نشود ، در انتهای سال چندین برگه‌ی ‌عوارض و نوسازی باید به بانک پرداخت کند. حال همه این هزینه‌ها را اضافه کنید به صرف نیرو ، وقت و همچنین صدمات احتمالی آثار هنرمند. هزینه‌هایی چون چاپ پوستر ، کارت دعوت و ارسال پیامک را نگارخانه زمانی می‌تواند متحمل شود که امکان فروش آثار هنرمند را داشته باشد. اما در گستره شهرستان‌های ایران چنین چیزی تقریبا غیر ممکن است. طبق یک آمار موثق که در اواخر سال ۹۴ در یکی از استان‌های شمالی انجام شد مجموع فروش ۱۴ نگارخانه فعال و نیمه‌فعال به رقم ۴۷۰ میلیون تومان رسید که ۹۶ درصد این مبلغ فقط به ۳ نگارخانه اختصاص داشت و با توجه به حق حداکثر ۳۰ درصدی ، به رقم ۱۴۱ میلیون تومانی می‌رسیم که با تقسیم به تعداد نگارخانه‌ها و کسر عمده سه نگارخانه ، به مبلغ ۵،۶۴۰،۰۰۰ تومان برای ۱۱ نگارخانه خواهیم رسید ، یعنی ۵۱۲ هزارتومان درآمد سالانه هر نگارخانه‌![5]

براساس همین واقعیت نگارخانه‌های شهرستان مجبورند سازوکاری متفاوت از نگارخانه‌های سطح یک پایتخت برای خود بسازند. کلاسهای آموزشی ، برگزاری نمایشگاه‌های صنایع دستی ، تزیینی و یا در نهایت اجاره روزانه برای برگزاری نمایشگاه.
در دهه ۸۰ آرت اکسپوها و حراجی‌ها خون تازه‌ای به اقتصاد هنر تزریق می‌کنند . اکسپو تهران  و حضور در حراجی کریستی دبی که به مدد هنرمندان متجدد و حامی بزرگ شان دولت پای گرفته بود باعث شد اهمیت سرمایه فرهنگی در مقایسه با سایر سرمایه‌گذاری ها بیشتر شود . موزه هنرهای معاصر پشت هم نمایشگاه دارد. دولتِ بدون پول اصلاحات فقط آزادی داده است و کاری به کار کسی ندارد . آرام آرام اقتصاد هنر در حال مستقل شدن است .دولت تغییر می‌کند و محمود احمدی‌نژاد انتخاب می‌شود. جریان رو به جلوی فروش آثار هنری به شهرستان‌ها رسیده است. در فاصله دولت اول از ۸۴ تا ۸۸ به واسطه ازدیاد فروش نفت، واردات بی‌رویه و ظهور نوکیسه‌گان ثروتمند ، کشور چهره‌ای به ظاهر خوش و خرم می‌گیرد. جریان شکل گرفته از سال ۸۳ در اوایل دهه ۹۰ به اوج می‌رسد. در عصر ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۷ از هتل الحمرا دبی خبری به گوش می‌رسد که ناگهان همه را به تکاپو می‌اندازد که باید وارد وادی هنر تجسمی شد :‌ فروش ۱۲ میلیون دلاری هنرمندان ایرانی در حراج کریستی .صدور مجوزهای گالری رشد چشم‌گیری می‌یابد. سیاست‌های دولت ایجاب می‌کند که آمارهای کمی را نسبت به گذشتگان خود افزایش دهند. کار به جایی می‌رسد که تعداد نگارخانه‌ها و فضاهای فرهنگی طبق همه فعالیت‌ها با حکومت پهلوی اول و دوم مقایسه می‌شود .
آمارها فقط اعداد است . تهران و شهرستان ندارد ، هر کسی خانه‌ای قدیمی ، پارکینگی بلامصرف و یا زیرزمینی نمور دارد ، به گالری تبدیل می‌کند .آیین نامه احداث نگارخانه پیش‌بینی استاندارد لازم برای برپایی نگارخانه را نکرده است . چند متر ریل پرده ، چند عدد آویز فلزی ، ترمینال برق و تعدادی نور جهت‌دار به راحتی هر مکانی را تبدیل به نگارخانه کرده است. در یک شهر کوچک ناگهان چند نگارخانه احداث می‌شود. رقابت آغاز می‌شود ، اما رقابت نگارخانه‌ها مانند اصناف دیگر نیست. اگر تاکنون هنرمندان در صف نمایشگاه برای تک نگارخانه شهر خود بودند ، این بار نگارخانه‌های تازه تاسیس بودند که باید در صف جذب معدود هنرمندان شهر خود می‌ایستادند. افتتاحیه گالری را با یک نمایشگاه گروهی آغاز می‌کنند ، شور و شعف در کل فضای نمایشگاهی مشهود است. همه امیدوارند که این شلوغی همیشگی باشد. دیگر از بازدیدکنندگانی که کریستال و ساعت دیواری برای هنرمند هدیه می آوردند خبری نیست و یا کمتر شده‌اند. از آنهایی که هنگام ترک نمایشگاه می‌پرسیدند : هزینه بازدیدشان چقدر شد، خبری نیست ، دانشجویان شاغل به تحصیل در هنر در هر شهرستان آنقدر زیاد هستند که حضور همان‌ها کافیست. اگر روزگاری تمام هفت روز نمایشگاه هنرمند ، گالری‌گرد داشت ، این بار همه با میهمانی «روز افتتاحیه» آشنا شده‌اند . گالری گردها به جای حضور در کل هفته زمان خود را معطوف به همان روز افتتاحیه کرده‌اند؛ و این‌جاست که روزهای بعد روز سکوت و افسردگی هنرمند می‌شود.

همیشه شنیده می‌شد که نگارخانه‌های پایتخت دارای «باند» هستند ، با هنرمندان و بازدیدکنندگان اختصاصی . اما شهرستانی با صفا ،فارغ از این زد و بندهای مافیایی پایتخت بود. ولی دیر زمانی نگذشت که «نیاز حرفه‌ای» اقتضا کرد که هر نگارخانه‌ای دارای باند و دسته خاص خود باشد. چیزی که برخلاف شم اقتصادی نگارخانه‌های پایتخت ، بیشتر متکی به کسب تفاخر بود. تفاخر عنوان «حامی هنر» و «تنها نگارخانه». عنوانی که باید در این دوران از آن با افتخار نام برد. نگارخانه‌هایی که با مشقت فراوان و هزینه کردن از شیره‌ی جان خود ، توانستند هنرمندان شایسته‌ای  به جامعه هنری ایران معرفی کنند. اینان بر خلاف اکثریت اسلاف پایتخت نشین خود ، بدون چشم داشت مالی و نگرانی از میزان سرقفلی مکان خود ، در شهرستانی کوچک، پرچم هنرهای تجسمی را افراشته نگاه‌داشتند. اینان کسانی بودند که بر خلاف نمونه‌های تازه تاسیس در پایتخت ، توانستند شهری را به چیزی علاقه‌مند کنند که تا قبل آن ،هیچ نامی از آن شنیده نشده بود . اینان مولّد یک جریان و فرهنگ بودند ،  باید به اهالی یک شهر می‌آموختند که به آثار نقاشی دست نزنند ، حضورشان رایگان است ، جای کودک شیرخواره اینجا نیست، ساعت دیواری و استکان برای هدیه نیاورند ، با کفش وارد نگارخانه بشوند ، این کارها فروشی است ، هنرمند محتاج حمایت شماست و نام شما یک «حامی» است؛  و یک «گالری‌گرد» ، هرچند جیب‌تان خالی است ، هرچند آثار برروی دیوار سنخیتی بارنگ مبلمان و پرده خانه شما ندارد ، اما شما یک شهرستانی فهیم هستی که در نگارخانه قدم میزنی. شما هم یک ایرانی هستی شبیه همان بچه تهران.[6]

۱ ابراهیم مرادی فیلمنامه‌نویس، کارگردان، تهیه‌کننده، فیلمبردار، بازیگر ۱۲۸۶-۱۳۵۶

۲ نقاش ایرانی –ارمنی ۱۲۹۲-۱۳۷۸

[3] خبرگزاری ایسنا سه‌شنبه / ۱۶ مرداد ۱۳۹۷

[4] وب‌سایت هنرمشهد ۳ آبان ۱۳۹۷

[5] نوشته‌ای از نگارنده :خیلی دور خیلی نزدیک – مجله تندیس شماره ۳۱۸ بهمن ۹۴

[6] این نوشته بدون همفکری و یاری جلا‌الدین مشمولی هنرمند نقاش روستای کوتنا محقق نمی‌شد.

 

به نوشته امتیاز دهید
امتیاز شما 3 آرا
8.8