«کافه شوکا» از هر نظر راوی یک مقطع مهم تاریخی است و مجموعه تصاویر عکاسی شده، در سالهای 1376 و 1377 که عکاسش بی آنکه از آینده و فرجام پیشرو خبر داشته باشد، به ثبت آن پرداخته است. داستان نسلی که با شروع دوران اصلاحات و باز شدن فضای سیاسی-فرهنگی جامعه، بعد از سکوت و انزوا از پسِ جنگی طاقت فرسا، با امید و شور در پی ورود و تغییر در فضای اجتماع بود. نسلی از جوانان علاقمند به هنر و ادبیات و فرهنگ که هم نیمنگاهی به دوران شکوفایی ادبیِ دههٔ چهل و پنجاه شمسی داشتند و از نسل گذشته ایده میگرفتند و هم با نیمنگاهی به جهان خارج سوداهای بزرگی در سر میپروراندند. حال کافه شوکا، هرچند تأسیس آن به دهه شصت شمسی بر میگشت، در دهه هفتاد برای این نسل جوان نقش بدیل «کافه نادری» دوران هدایت و آلاحمد و فردید و دانشور و نیما یوشیج را ایفا میکرد. در همین دهه هفتاد بود که نام کافه شوکا بین اهالی فرهنگ بر سر زبانها افتاد؛ از طرفی رفتوآمد اهالی ادبیات و هنرمندان شناختهشدهی نسل پیش، چون بیژن جلالی و محمود دولت آبادی، به آن اعتبار میداد و از سویی دیگر مدیریت کافه شیفتهٔ هنر و ادبیات بود و دستی در آن داشت.
همهی اینها دستبهدست هم داد تا پیمان هوشمندزاده هم که بهزودی از دانشگاه در رشتهٔ عکاسی فارغالتحصیل میشد و در کنار عکاسی به ادبیات علاقهای وافر داشت (که بعدها با انتشار مجموعه داستانهایش مشخص شد.)، همچون برخی دیگر از هم نسلان خود، کافه شوکا را پاتوقِ گذران اوقاتش کند. از این منظر میتوان گفت که بر خلاف اکثر مجموعه مستندهای کار شده توسط او، این مجموعه گزارشی از درون بود. هوشمندزاده در این مجموعه نه آن عکاس طبقهی متوسط علاقهمند به فرهنگ عامهٔ پاییندست اجتماع بود و نه آن هنرمند شناختهشدهی پیرو تاریخ هنری سبک پاپ؛ اما همچون دیگر مجموعههایش با روایتی سنجیده و نگاهی ظریف دغدغهها و پیچیدگیهای خاص وضعیتی که خود در آن زیست میکرد را توانست با اشارههایی صریح و ضمنی نشان دهد.
تمام آنچه که تاکنون گفته شد در مجموعهٔ کافه شوکای هوشمندزاده گاه آشکار و گاه پنهان حضور دارد؛ از پرترهنگاریهای شاخص به یادگار مانده از این مجموعه (از بیژن جلالی و محمود دولتآبادی گرفته تا چهرههای شاخص نسل جدید) تا حضور روزنامه و مجله (که در دههی هفتاد نقشی حیاتی و اساسی در تحولات داشتند) یا مثلاً کتاب عکسهای شیرین نشاط که هر یک علایمی آشکار از سرآغاز تحولی در دوران خود بود؛ از فضای سیاسی-فرهنگی گرفته تا فضای هنری.
اگر کسی کافه شوکا را از نزدیک ندیده باشد و پس از دیدن عکسهای هوشمندزاده به آنجا برود، نخستین تناقضی که آشکارا نظرش را جلب خواهد کرد، کوچک بودن فضای کافه است. هر چند لنز واید در برخی عکسها به کمک هوشمندزاده آمده تا به پرسپکتیو تصویری فضا عمق ببخشد، اما این تعدد نگاه و یافتن زاویه دیدهای مختلف توسط هوشمندزاده است که توانسته در فضایی چنین کوچک نشانهها، دغدغهها و مسائلی را به وسعت جغرافیای زیست یک نسل به نمایش بگذارد. هوشمندزاده بهخوبی توانسته روایت خود را بیآنکه تحت تأثیر محدودیت فضا دچار انفعال یا تکرار شود، همچون دیگر مجموعههای مستندش، با فراغ بال به نمایش گذارد. تمرکز بر آن دسته رفتارها و نشانههای فرهنگی خاص کافهروهای نسل جدید که هنجارهای اجتماعی دههی هفتاد را به چالش میکشید (همچون روابط آزاد یا سیگار کشیدن زنان)، هرچند در عکسها تا حدودی تکرار میشود، اما برخلاف مجموعههای کار شدهٔ مشابه در این فضا، بهجای آنکه در جهت جذب مخاطب با برجسته ساختن اگزوتیکی دیدباره باشد، بیشتر در پی آشکار ساختن روابط حاکم بر فضاست. روابطی که با تمرکز هوشمندزاده بر رد و بازی نگاهها کیفیتی خاص به این مجموعه داده است؛ نگاه آدمها به هم، نگاه آدمها به دوربین، نگاه آدمها به تلویزیون، اشیاء و ناکجا، حذف نگاهها با برش سر، بستن چشم یا حتی نگاه تصویر چاپشده بر جلد مجله به ما.
اگرچه این بازی نگاهها از مناسبات حاکم بر فضای خود کافه یا هر کافهای است و هوشمندزاده بهخوبی به این مسئله پی برده و بر آن تمرکز کرده است، اما به نظر میرسد کیفیتی احساسی و دلالتی معنایی نیز به مجموعه او بخشیده است. کیفیت و دلالتی که بهنظر میرسد بهتر آن است برای حفظ عمقش در سطح بصری باقی بماند و با شرحی نوشتاری لوث نشود. سرشار از احساساتی گاه متناقض که بهخوبی توانسته حس و روح حاکم بر دهه هفتاد شمسی را در میان افراد این نسل از زمان و مکان و فرهنگی خاص به نمایش گذارد؛ نسلی که بعدها و در بوران تحولات سالهای سپری شدهٔ آینده قطع امید کرد، موفق شد، ماند، رفت، گوشهنشین شد یا حساسیت خود را به اتفاقات پیرامون از دست داد.
تمام اینها را میشود از رد همین نگاهها پیگرفت و این پیشتر از آنکه حاصل پیشگویی هوشمندزاده باشد، خاصیت نوع سبک عکاسی است که انتخاب کرده. نوعی عکاسی که ارزشش با گذشت زمان، بهسبب گردآوری و ثبت اطلاعات فرهنگی از دورهای خاص، بیشتر از پیش میشود. بیشک، عکسهای کافه شوکا در راستای همان مجموعههای هوشمندزاده چون قهوهخانه و اهل اسب و گمرک است که با اتخاذ سبک مستندنگاری کلاسیکی که چندان به اتفاقات تاریخ هنری پیرامون اعتنایی نمیکند (بر خلاف مجموعههایی چون سبیل، زمان و یا شیشه) فقط در پی ثبت روایتهای موجود است و بیشتر دغدغه اجتماعی دارد تا هنری. نوعی عکاسی مستند که سیاهوسفید بودنش، بهخوبی، خود رویکرد عکاس به این ژانر از عکاسی را نشان میدهد. با این حال، نهفقط در این مجموعه بلکه حتی در دیگر مجموعههایش با همین رویکرد، هوشمندزاده عکاسی منفعل نیست که فقط در پی ثبت قابهایی خاص مثلاً در اوج لحظهای قطعی باشد که حاصل آشنایی سطحی با آموزههای عکاسی مستند است. هوشمندزاده چه در این مجموعه و چه در مجموعههای دیگرش نشان داده که عکاسی است که نهفقط خوب و دقیق و عمیق میبیند و ثبت میکند بلکه در پس عکسهایش همان هنرمندی نشسته که خوب مینویسد. هوشمندزاده شاید عکاسی مؤلف نباشد، اما هنرمندی است که با دیدی انتقادی جهان پیرامونش را نظاره میکند و درنهایت برای همهٔ اینهاست که مجموعهی کافه شوکای او نه یک مستندنگاری رایج و شایع از مکانی خاص بلکه روایتی از سویههای مختلف زیست اجتماعی فرهنگی یک نسل است در دورانی حساس.